مدح و ولادت امام جواد ( محمد تقی) علیهالسلام
آیـد نـسـیـم از ره و مُـشـک تـر آوَرَد عـطـر بـهـار از دمِ جـانپـرور آوَرَد با مـوکـب معـطّـر خود این مـسیـحدم یک بوسـتان بنـفـشـه و نیلـوفـر آورد در حیرتم که این نَفَس قـدسی از کجا سرسبزی و طراوت و برگ و بر آورد این پیک مُشکبوی مگر از مدینه است کز هر گـذر که میگـذرد گل برآورد آری نسـیم چون طربانگـیز میشود گـلهـای بــاغ را بـه تــرنّــم درآورد گـلهـای بـاغ را به ارادت نـثـار کـن در پـای آن کـه مــژدۀ آن دلـبـر آورد آن دلـنـوازِ عــالــم و آدم کـه آسـمـان حاشا که از رُخَش مهِ روشنتر آورد شاید که ماه سر به گـریـبان فرو بَرَد کز جَیب «خیزران» مهِ نو سر برآورد این است مریمی که مسیحا «جواد» اوست این است آن صدف که مِهین گوهر آورد تا فیضی از صحیفۀ زهرا به ما رسد جـبریل برگ سبزی از آن دفتر آورد دلبـند مرتـضی و جگـر گـوشۀ رضـا با خود جـلال و جـلـوۀ پیـغـمبر آورد شـبهای انتـظـار پـدر را به راسـتی صبح جـمال و جلـوۀ او بر سر آورد آن نـازنـین پـدر که فـروغ هـدایـتـش اندیـشـه را به وادی حـیـرت درآورد هــمــراه بــا تــرنّــمِ لالایــی جــــواد اشک از غـم فـراق به چـشم تر آورد شبها کـنار بـستر نازش به ارمغـان چشمی پُرآب و چشمهای از کوثر آورد جای شگفت نیست که افلاک سر فرود پیـش جلال و شوکت این رهبر آورد ابــر عـنـایـت و کــرم و الـتـفــات او آفــاق را هــر آیــنــه زیـر پــر آورد |